معنی قالب در چاپخانه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
چاپخانه. [ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) مطبعه. دارالطباعه. باسمه خانه. نام فارسی مطبعه و آن محلی است که کتابها را در آن چاپ میکنند. (لغات نو فرهنگستان). رجوع به چاپ شود.
قالب
قالب. [ل َ / ل ِ] (معرب، اِ) معرب از کالبد. کالبد. (منتهی الارب). شکل و هیأت.پیکر. هیکل. کالب. کلوب. (ناظم الاطباء). || آلت و ابزاری برای شکل دادن به مواد:
قالب این خشت بر آتش فکن
خشت نو از قالب دیگر بزن.
نظامی.
ترکیبات: قالب خشت. قالب کفش. قالب چکمه. قالب کلاه. قالب لباس (آلتی که بدان لباس را هموار سازند).
- بر قالب زدن، در قالب آمدن:
خنده ها دارد ز روزن خانه ٔ معماریت
تا چه بر قالب زند بهرتو قالب کاریت.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- به قالب زدن، ساختن. جعل کردن. سخن بیهوده به قالب زدن یا دروغ به قالب زدن، یعنی گفتن. رجوع به این کلمه شود.
- از قالب بیرون (برون) آمدن، درست وآماده شدن:
که کار آمد برون از قالب ننگ
کلیدت را گشادند آهن از سنگ.
نظامی.
|| بوته. بوتقه. || یک قطعه ٔ بریده ٔ معین و معلوم از چیزی: قالب صابون. قالب یخ. قالب کره. قالب پنیر:
خام است نقره با بدن نازنین او
در قالب پنیر کند جا سرین او.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- قالب نان:
قالب نانی بدست آرم چه خون ها میخورم
دست کوته را تنور رزق چاه بیژن است.
صائب.
|| تن. بدن: قالب بی جان. یک جان در دو قالب:
جانی که ترا یافت به قالب چه نشیند
مرغی که ترا شد ز نشیمن چه نویسد.
خاقانی.
آن قابل امانت در قالب بشر
و آن عامل ارادت در عالم جزا.
خاقانی.
سر برکشد کرم چوکف شه مسیح وار
بر قالب کرم دم احیا برافکند.
خاقانی.
شعبده ای تازه برانگیختم
هیکلی از قالب نو ریختم.
نظامی.
تا من سگ تو شدم نمانده ست
از قالب من جز استخوانی.
عطار.
چار طبع مخالف سرکش
چند روزی بیکدگر شده خوش
چون یکی زین چهار شد غالب
جان شیرین برآید از قالب.
سعدی.
نجوید جان از آن قالب جدائی
که باشد خون جامش در رگ و پی.
حافظ.
- قالب از روان پرداختن، قالب تهی کردن. کنایه از مردن:
روز آمد و بردوختم از دم لب را
پرداخته از روان و جان قالب را
اکنون که مرا زنده همی دارد شمع
شاید که چو روز زنده دارم شب را.
کمال اسماعیل.
رجوع به قالب تهی کردن شود.
|| آلتی است که آن را قالب گویند بواسیر که بخواهند برید بدان بگیرند و این آلت از بهر برداشتن دیوچه (زالو) سخت شایسته است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
قالب. [ل ِ] (ع ص) بسر احمر. (فهرست مخزن الادویه). غوره ٔ خرمای سرخ. (منتهی الارب). || شاه قالب، گوسپندی که رنگش غیر رنگ مادر وی باشد. (منتهی الارب).
عربی به فارسی
قالب (ریخته گیری) , شمش (طلا و نقره و فلزات) , بصورت شمش در اوردن , قارچ انگلی گیاهان , کپک قارچی , کپرک , کپرک زدن , قالب , کالبد , با قالب بشکل دراوردن
فارسی به عربی
حجم، قالب، کعکه، ممثلون، نموذج
فرهنگ عمید
جای چاپ کردن اوراق و کتب، محلی با ماشین چاپ و دستگاههای حروفچینی برای چاپ کردن روزنامه و سایر اوراق، مطبعه،
فرهنگ فارسی هوشیار
مطبعه، محل چاپ
فارسی به ایتالیایی
تعبیر خواب
اگر کسی در خواب بیند که قالب کفش یا قالب موزه داشت، دلیل که خادمی حاصل کند. اگر بیند قالب از وی ضایع شد، دلیل است خادم از وی جدا شود. اگر بیند که قالب بسیار داشت، دلیل که از خادمان منفعت یابد، خاصصه که بیننده خواب موزه دوز یا کفش دوز است - محمد بن سیرین
فرهنگ فارسی آزاد
قالِب، قالب، ظرفی که در آن مایعی بریزند که بعد از سرد شدن به شکل آن ظرف درآید، مظروفی سخت که شکل ظرف را ثابت نگهدارد مثل قالب کفش (جمع: قَوالِب)،
معادل ابجد
999